جستجو
Close this search box.
جستجو

تحلیل روانشناختی حس ششم (The Sixth Sense)

The Sixth Sense

فهرست مطالب

توجه

متن زیر ممکن است حاوی بخش‌هایی از داستان باشد که شما هنوز ندیده‌اید. اگر نمی‌خواهید بخش‌های مهم داستان برایتان فاش شود، از ادامه مطالعه خودداری کنید.

فیلم «حس ششم» به کارگردانی ام. نایت شیامالان، که در سال ۱۹۹۹ به نمایش درآمد، یکی از برجسته‌ترین آثار در ژانر درام با عناصر روان‌شناختی است. این فیلم با بهره‌گیری از بازیگری بی‌نظیر بروس ویلیس و هالی جوئل آزمنت، به بررسی عمیق احساسات و روان انسان می‌پردازد. داستان فیلم حول محور دکتر مالکوم کرو (با بازی بروس ویلیس)، روان‌شناس کودک برجسته، و رابطه او با کول سیر (هالی جوئل آزمنت)، پسری جوان با رازی وحشتناک، شکل می‌گیرد.

در ابتدای فیلم، دکتر کرو با موقعیتی دلخراش مواجه می‌شود که در آن یکی از بیماران سابقش، وینسنت گری، به او حمله می‌کند. این تجربه تلخ، تاثیر عمیقی بر زندگی شخصی و حرفه‌ای او می‌گذارد. چندی بعد، او به درمان کول می‌پردازد، پسری که ادعا می‌کند قادر به دیدن ارواح است. این ادعا در ابتدا به نظر دکتر کرو توهمی بیش نیست، اما با پیشرفت داستان، او به تدریج به حقیقت این پدیده پی می‌برد.

فیلم «حس ششم» با محوریت موضوعاتی چون ارتباط با دنیای ارواح، آسیب‌های روانی، و تأثیرات عمیق احساسات سرکوب‌شده، به یک مطالعه روان‌شناختی پیچیده تبدیل می‌شود. توانایی کول در دیدن ارواح می‌تواند به نوعی نماد از اضطراب‌های عمیق و ناتوانی در پردازش تجربیات گذشته باشد. این فیلم از لحاظ روان‌شناختی حائز اهمیت است زیرا به بررسی مسائل عمیقی همچون سوگ، احساس گناه، و نیاز به برقراری ارتباط با دیگران می‌پردازد.

یکی از نقاط قوت فیلم «حس ششم» در ارائه این مضامین روان‌شناختی، رویکرد منحصر به فرد و استادانه شیامالان در کارگردانی است. او با خلق فضایی مرموز و استفاده از عناصر تعلیق و شگفتی، مخاطب را به سفری درونی و پر از تردید و کشف می‌برد. این فیلم با استقبال گسترده‌ای از سوی منتقدان و تماشاگران مواجه شد و به یکی از آثار شاخص در فرهنگ عامه تبدیل شد، به ویژه به خاطر پایان غیرمنتظره و تاثیرگذار آن.

در مقایسه با دیگر فیلم‌های ژانر درام و روان‌شناختی، «حس ششم» با بهره‌گیری از روایتی پیچیده و لایه‌دار، توانسته است جایگاه ویژه‌ای در سینمای روان‌شناختی به دست آورد. این فیلم، با تمرکز بر مفاهیمی چون ارتباط میان دنیای زنده‌ها و مردگان، به بررسی عمیق‌تر چالش‌های روانی و احساسی می‌پردازد که بسیاری از افراد در زندگی روزمره با آن‌ها مواجه‌اند.

مضامین روانشناختی

Bruce Willis in The Sixth Sense (1999)

مضامین اصلی روانشناختی

فیلم «حس ششم» به طور گسترده‌ای به بررسی احساسات پیچیده‌ای مانند ترس، اضطراب، افسردگی و تنهایی می‌پردازد. شخصیت کول سیر، که قادر به دیدن ارواح است، نمادی از تجربه‌های تلخ و ترسناک کودکی است که می‌تواند به اضطراب و ترس دائمی منجر شود. این توانایی به نوعی نشان‌دهنده عدم توانایی در پردازش تجربیات و احساسات گذشته است. دکتر مالکوم کرو، روان‌شناسی که با شکست‌های گذشته‌اش دست‌وپنجه نرم می‌کند، نمایانگر تلاش برای جبران و درک عمیق‌تر خود و دیگران است.

روانشناسی جمعی و تاثیرات اجتماعی

فیلم به بررسی تاثیرات اجتماعی و روانشناسی جمعی نمی‌پردازد، اما به طور غیرمستقیم به تاثیرات خانواده و جامعه بر روی فرد اشاره می‌کند. کول با مادرش، لین، رابطه‌ای پیچیده و پر از سوءتفاهم دارد، که نشان‌دهنده تاثیرات عمیق روابط خانوادگی بر روان فرد است. تلاش کول برای یافتن درک و حمایت از سوی دکتر کرو و مادرش، به خوبی نشان‌دهنده نیاز انسان به ارتباط و درک متقابل است.

سمبولیسم و نمادگرایی

فیلم از سمبولیسم و نمادگرایی برای تقویت مضامین روانشناختی خود بهره می‌برد. توانایی کول در دیدن ارواح به عنوان نمادی از ترس‌ها و اضطراب‌های سرکوب‌شده عمل می‌کند. استفاده از رنگ‌های سرد و فضای تاریک و مرموز، احساس انزوا و ترس را تقویت می‌کند. صحنه‌های کلیدی مانند ملاقات کول با ارواح، به عنوان استعاره‌ای برای مواجهه با ترس‌ها و پذیرش آن‌ها به منظور رشد و بهبودی عمل می‌کنند.

نقد و بررسی اجرای مضامین

فیلم «حس ششم» به طور عمیقی به مضامین روانشناختی می‌پردازد و با استفاده از روایتی پیچیده و پایان‌بندی غیرمنتظره، توانسته است این مضامین را به شکلی موثر و تاثیرگذار به تصویر بکشد. استفاده از تعلیق و فضای مرموز، به همراه بازی‌های قوی بازیگران، به عمق و پیچیدگی داستان افزوده است. با این حال، در برخی نقاط، ممکن است برخی از مضامین روانشناختی به طور کامل پرداخته نشده باشند، اما به طور کلی، فیلم به خوبی توانسته است این مضامین را در ساختار داستانی خود بگنجاند.

مقایسه با دیگر آثار

در مقایسه با دیگر فیلم‌های ژانر درام و روانشناختی، «حس ششم» با استفاده از روایتی منحصر به فرد و پایان‌بندی غیرمنتظره، توانسته است جایگاه ویژه‌ای در سینمای روانشناختی به دست آورد. این فیلم با آثار دیگری از ام. نایت شیامالان، مانند «نشانه‌ها» و «دهکده»، که به بررسی مضامین مشابهی می‌پردازند، قابل مقایسه است. در این فیلم‌ها، شیامالان به طور مداوم به بررسی ترس‌ها و اضطراب‌های انسانی و تاثیرات آن‌ها بر زندگی فردی و جمعی می‌پردازد.

انطباق با مفاهیم علمی روانشناختی

Bruce Willis and Haley Joel Osment in The Sixth Sense (1999)

سازگاری با نظریه‌های روانشناختی

شناسایی اختلالات روانشناختی

در فیلم «حس ششم»، اختلالات روانشناختی به شکل‌های مختلفی به تصویر کشیده شده‌اند. یکی از این اختلالات، اضطراب و ترس شدید است که در شخصیت کول سیر مشاهده می‌شود. کول ادعا می‌کند که ارواح مردگان را می‌بیند، که می‌تواند به نوعی نشان‌دهنده توهمات یا اضطراب پس از سانحه (PTSD) باشد. این علائم شامل ترس مداوم، تجربه‌های تروماتیک و احساس انزوا است. همچنین، به نظر می‌رسد که وینسنت گری، بیمار سابق دکتر کرو، دچار اختلالات روانی شدیدی مانند افسردگی و توهمات باشد.

دقت در نمایش اختلالات

نمایش اختلالات روانی در این فیلم با دقت و توجه به جزئیات انجام شده است. علائم اضطراب و ترس در کول به خوبی نشان داده شده‌اند، از جمله واکنش‌های او به حضور ارواح و تلاش‌هایش برای مقابله با این ترس‌ها. این علائم با توصیفات DSM-5 برای اختلالات اضطرابی همخوانی دارند. همچنین، رفتارهای وینسنت گری نیز به طور واقع‌گرایانه‌ای نشان‌دهنده ناتوانی در کنترل احساسات و توهمات است.

درمان‌های روانشناختی نمایش داده شده

در فیلم، دکتر کرو به عنوان روان‌شناس کودک تلاش می‌کند تا به کول کمک کند. او از روش‌های درمانی مانند شنیدن فعال و ایجاد اعتماد استفاده می‌کند، که با روش‌های واقعی درمانی همخوانی دارد. با این حال، پیشنهاد او به کول برای برقراری ارتباط با ارواح به عنوان راهی برای کاهش ترس، از لحاظ علمی پایه و اساسی ندارد و بیشتر به عنوان یک عنصر داستانی عمل می‌کند.

واکنش‌های هیجانی و روانشناختی شخصیت‌ها

تحلیل رفتار و انگیزه‌های شخصیت‌ها

شخصیت کول با واکنش‌های هیجانی پیچیده‌ای مواجه است که به خوبی نشان‌دهنده ترس و اضطراب اوست. رفتار او، از جمله ترس از ارواح و تلاش برای پنهان کردن این تجربه‌ها از دیگران، به طور واقع‌گرایانه‌ای با علائم اضطراب و PTSD همخوانی دارد. دکتر کرو نیز با احساس گناه و نیاز به جبران شکست‌های گذشته‌اش دست و پنجه نرم می‌کند، که نشان‌دهنده انگیزه‌های روانشناختی عمیق اوست.

انسجام و واقع‌گرایی

رفتارهای روانشناختی شخصیت‌ها در طول فیلم به طور کلی انسجام و واقع‌گرایی دارند. پیشرفت داستان و تغییرات در رفتار کول و دکتر کرو به خوبی نشان‌دهنده روند طبیعی مواجهه و پذیرش ترس‌ها و اضطراب‌ها است. به عنوان مثال، تغییر نگرش دکتر کرو نسبت به توانایی‌های کول و پذیرش واقعیت، نشان‌دهنده رشد شخصیتی و روانی اوست.

فیلم «حس ششم» با دقت و توجه به جزئیات روانشناختی، توانسته است تجربه‌های پیچیده روانی شخصیت‌های خود را به شکلی واقع‌گرایانه و تاثیرگذار به تصویر بکشد.

سینماتوگرافی و تاثیر روانشناختی

M. Night Shyamalan in The Sixth Sense (1999)

بصری و زیبایی‌شناسی

قاب‌بندی و ترکیب‌بندی شات‌ها

در فیلم «حس ششم»، کارگردان ام. نایت شیامالان از قاب‌بندی‌های خاصی استفاده می‌کند تا حالات روانی شخصیت‌ها را به تصویر بکشد. استفاده از نمای نزدیک به ویژه در صحنه‌هایی که کول با ارواح مواجه می‌شود، احساس ترس و اضطراب را به مخاطب منتقل می‌کند. این نماها حس کلستروفوبیا و فشار روانی را به خوبی انتقال می‌دهند. در مقابل، استفاده از نماهای باز در صحنه‌هایی که کول تنها و منزوی است، احساس تنهایی و بی‌اهمیتی او را تقویت می‌کند.

حرکت دوربین

حرکت دوربین در این فیلم نقش مهمی در ایجاد تنش و نزدیکی روانی ایفا می‌کند. استفاده از دوربین دستی در برخی از صحنه‌ها، حس ناپایداری و عدم اطمینان را به مخاطب القا می‌کند. به عنوان مثال، در صحنه‌هایی که کول با ارواح روبرو می‌شود، حرکت ناپایدار دوربین باعث افزایش تنش و اضطراب می‌شود.

زوایا و دیدگاه‌ها

زاویه‌های دوربین در فیلم به طور استراتژیک برای نشان دادن قدرت یا آسیب‌پذیری شخصیت‌ها استفاده می‌شوند. نماهای با زاویه پایین از کول، او را در موقعیت ضعف و آسیب‌پذیری نشان می‌دهند، در حالی که نماهای با زاویه بالا از دکتر کرو، قدرت و تسلط او را نشان می‌دهند. این تغییرات زاویه‌ای به مخاطب کمک می‌کند تا با احساسات و تجربیات شخصیت‌ها بهتر ارتباط برقرار کند.

موسیقی و صدا

موسیقی متن و موسیقی زمینه

موسیقی متن فیلم، ساخته جیمز نیوتن هاوارد، به طور موثری احساسات و تنش‌های روانی را تقویت می‌کند. موسیقی آرام و ملایم در صحنه‌های احساسی و موسیقی پرتنش در لحظات مواجهه با ارواح، به انتقال احساسات کمک می‌کند. استفاده از سکوت یا صدای کم در لحظات کلیدی، تمرکز مخاطب را بر روی تصویر و احساسات شخصیت‌ها افزایش می‌دهد.

صداهای درون‌داستانی و برون‌داستانی

استفاده از صداهای درون‌داستانی و برون‌داستانی به طور هوشمندانه‌ای احساسات روانی را تقویت می‌کند. برای مثال، صدای ارواح که به صورت درون‌داستانی شنیده می‌شود، به مخاطب احساس حضور و نزدیکی با دنیای ارواح را می‌دهد. در مقابل، صدای برون‌داستانی و موسیقی، به ایجاد فضایی مرموز و تعلیق‌آمیز کمک می‌کند.

سمبولیسم و نمادگرایی

سمبولیسم بصری

فیلم از نمادگرایی بصری برای تقویت تم‌های روانی استفاده می‌کند. آیینه‌ها و پنجره‌ها به عنوان نمادهایی از دنیای دیگر و مرز بین زندگی و مرگ عمل می‌کنند. همچنین، استفاده از رنگ‌های سرد و تاریک، احساس ترس و انزوا را تقویت می‌کند.

سینماتوگرافی استعاری

استفاده از لنزهای خاص و تغییرات بصری در برخی صحنه‌ها، مانند صحنه‌های مواجهه با ارواح، به عنوان استعاره‌ای برای نشان دادن دیدگاه‌های متفاوت و تجربیات روانی عمل می‌کند. این تکنیک‌ها به عمق روانی و احساسی فیلم افزوده و تجربه‌ای منحصر به فرد برای مخاطب ایجاد می‌کنند.

فیلم «حس ششم» با استفاده از تکنیک‌های سینماتوگرافی و طراحی صدا، توانسته است تجربه‌ای روانشناختی و احساسی عمیق برای مخاطبان خود ایجاد کند.

تحلیل شخصیت‌ها

Haley Joel Osment in The Sixth Sense (1999)

تحلیل مسیر شخصیت‌ها

دکتر مالکوم کرو

دکتر مالکوم کرو در ابتدای فیلم به عنوان یک روان‌شناس کودک موفق و متعهد معرفی می‌شود، اما پس از مواجهه با وینسنت گری و تجربه تلخ آن شب، دچار شک و تردید نسبت به توانایی‌های خود می‌شود. مسیر شخصیت او از یک روان‌شناس مطمئن به فردی که با احساس گناه و نیاز به جبران شکست‌های گذشته‌اش مواجه است، تحول می‌یابد. در پایان فیلم، با درک حقیقت مرگ خود و تکمیل کار ناتمامش با کول، به نوعی آرامش و پذیرش دست می‌یابد.

کول سیر

کول سیر، پسری نه ساله با توانایی دیدن ارواح، در ابتدا ترسیده و منزوی است. او با چالش‌های روانی و اجتماعی متعددی روبروست، از جمله ترس از ارواح و ناتوانی در برقراری ارتباط با دیگران. با کمک دکتر کرو، کول یاد می‌گیرد که از این توانایی به عنوان یک ابزار برای کمک به ارواح استفاده کند. این تغییر در نگرش او را از یک قربانی ترس به فردی که می‌تواند با شجاعت با ترس‌های خود مواجه شود، تبدیل می‌کند.

پیچیدگی‌های روانی و انگیزه‌ها

دکتر مالکوم کرو

احساس گناه و نیاز به جبران شکست گذشته‌اش با وینسنت گری، انگیزه اصلی دکتر کرو در کمک به کول است. او با تردید نسبت به توانایی‌هایش و ترس از تکرار شکست مواجه است. این انگیزه‌ها به خوبی در تعاملات او با کول و تلاش برای نجات او از ترس‌هایش منعکس می‌شود.

کول سیر

کول با ترس و اضطراب شدید نسبت به توانایی‌هایش مواجه است. او به دلیل تجربه‌های ترسناک خود، از دیگران فاصله می‌گیرد. انگیزه او برای پذیرش و استفاده از توانایی‌اش برای کمک به ارواح، در نهایت به او قدرت می‌دهد تا با ترس‌هایش روبرو شود و احساسات خود را با مادرش به اشتراک بگذارد.

روابط بین فردی و دینامیک‌ها

دکتر کرو و کول سیر

رابطه بین دکتر کرو و کول از یک تعامل درمانی به یک ارتباط عمیق و معنادار تبدیل می‌شود. دکتر کرو به عنوان یک راهنما و حامی برای کول عمل می‌کند، در حالی که کول به دکتر کرو کمک می‌کند تا با شکست‌های گذشته‌اش روبرو شود. این رابطه به نوعی همزیستی و هم‌افزایی میان دو شخصیت منجر می‌شود.

کول و مادرش، لین

رابطه کول با مادرش، لین، پیچیده و پر از سوءتفاهم است. در ابتدا، لین از درک تجربه‌های کول ناتوان است، اما با پیشرفت داستان و افشای راز کول، این رابطه بهبود می‌یابد. کول با به اشتراک گذاشتن رازهایش با مادرش، به او کمک می‌کند تا او را بهتر درک کند و این امر به تقویت پیوند عاطفی بین آن‌ها می‌انجامد.

تحول و پایان مسیر شخصیت‌ها

دکتر مالکوم کرو

در پایان فیلم، دکتر کرو با درک واقعیت مرگ خود و تکمیل کار ناتمامش با کول، به آرامش و پذیرش دست می‌یابد. او با بیان عشق و احترام به همسرش، آنا، به نوعی از گذشته خود رها می‌شود و به او اجازه می‌دهد تا زندگی خود را ادامه دهد.

کول سیر

کول با پذیرش توانایی‌هایش و استفاده از آن‌ها برای کمک به ارواح، به شجاعت و قدرت دست می‌یابد. او با به اشتراک گذاشتن تجربه‌هایش با مادرش، به نوعی آرامش و ارتباط عاطفی جدید با او دست می‌یابد. این تحول به کول کمک می‌کند تا به عنوان فردی قوی‌تر و مطمئن‌تر به زندگی ادامه دهد.

فیلم «حس ششم» با تمرکز بر تحول و پیچیدگی روانی شخصیت‌ها، به بررسی عمیق احساسات انسانی و توانایی‌های روانشناختی می‌پردازد.

اثرات روانشناختی بر مخاطب و ارزش آموزشی

Bruce Willis and Haley Joel Osment in The Sixth Sense (1999)

واکنش‌های هیجانی

فیلم «حس ششم» به واسطه داستان پیچیده و عمیق خود، واکنش‌های هیجانی متنوعی را در مخاطبان برمی‌انگیزد. احساس ترس و اضطراب به دلیل مواجهه با ارواح و تجربه‌های ماوراءالطبیعه، از جمله واکنش‌های اصلی است که تماشاگران، به ویژه کسانی که حساسیت بالایی به موضوعات ماورایی دارند، تجربه می‌کنند.

این فیلم همچنین احساس همدردی و دلسوزی را نسبت به شخصیت کول، که با چالش‌های روانی متعددی روبرو است، برمی‌انگیزد. در یک محیط درمانی، این احساسات می‌توانند به عنوان ابزاری برای کمک به بیماران در مواجهه با ترس‌ها و اضطراب‌های خود مورد استفاده قرار گیرند. به عنوان مثال، می‌توان از تکنیک‌های مواجهه درمانی برای کمک به بیماران در پردازش و مدیریت احساسات مشابه استفاده کرد.

شناسایی و تحلیل محرک‌های روانشناختی

فیلم شامل محرک‌های روانشناختی متعددی است که می‌تواند بر مخاطبان تاثیر بگذارد. به تصویر کشیدن ارواح و تجربیات ماورایی ممکن است برای افرادی که با ترس‌های عمیق یا تجربه‌های تروماتیک مواجه هستند، محرک باشد. همچنین، موضوعاتی مانند مرگ و فقدان می‌تواند برای کسانی که اخیراً از دست دادن عزیزی را تجربه کرده‌اند، ناراحت‌کننده باشد.

در یک محیط آموزشی، این فیلم می‌تواند به عنوان یک ابزار برای افزایش آگاهی درباره موضوعات روانشناختی مانند اضطراب، افسردگی و سوگ مورد استفاده قرار گیرد. با این حال، استفاده از این فیلم در محیط‌های درمانی و آموزشی باید با احتیاط و توجه به وضعیت روحی و روانی مخاطبان صورت گیرد تا از ایجاد آسیب‌های احتمالی جلوگیری شود.

تأمل و ایجاد بینش

فیلم «حس ششم» می‌تواند به عنوان یک ابزار قدرتمند برای تشویق مخاطبان به تأمل و بررسی زندگی و تجربیات شخصی خود استفاده شود. برای مثال، نحوه نمایش توانایی کول در دیدن ارواح می‌تواند به مخاطبان کمک کند تا ترس‌ها و اضطراب‌های خود را شناسایی کرده و با آن‌ها مواجه شوند.

در جلسات گروه درمانی یا کلاس‌های آموزشی، این فیلم می‌تواند به عنوان محرکی برای بحث درباره تجربیات شخصی و چالش‌های روانی مورد استفاده قرار گیرد. پس از تماشای فیلم، می‌توان از مخاطبان خواست تا در مورد احساسات و واکنش‌های خود به فیلم بنویسند یا در گروه‌های کوچک درباره موضوعات روانشناختی مطرح شده در فیلم بحث کنند.

این فعالیت‌ها می‌توانند به افزایش خودآگاهی و درک عمیق‌تر از روانشناسی انسان کمک کنند.

در مجموع، فیلم «حس ششم» با ارائه موضوعات عمیق روانشناختی و ایجاد واکنش‌های هیجانی متنوع، می‌تواند به عنوان یک ابزار آموزشی و درمانی موثر مورد استفاده قرار گیرد، البته با در نظر گرفتن احتیاطات لازم برای مخاطبان حساس.

نتیجه‌گیری

فیلم «حس ششم» به کارگردانی ام. نایت شیامالان، اثری است که به شکلی هنرمندانه و تاثیرگذار به بررسی عمق روان انسان می‌پردازد. این فیلم با استفاده از داستانی پیچیده و شخصیت‌پردازی دقیق، توانسته است به موضوعاتی چون ترس، اضطراب، و تجربه‌های ماوراءالطبیعه بپردازد و از این طریق واکنش‌های هیجانی متنوعی را در مخاطبان برانگیزد.

از نظر روانشناختی، «حس ششم» به خوبی توانسته است احساسات پیچیده‌ای مانند ترس از ناشناخته‌ها و نیاز به درک و پذیرش را به تصویر بکشد. توانایی کول سیر در دیدن ارواح، نمادی از مواجهه با ترس‌های درونی و تلاش برای یافتن معنا در تجربیات تروماتیک است. دکتر مالکوم کرو نیز با چالش‌های روانی خود، از جمله احساس گناه و نیاز به جبران گذشته، به نوعی نماد از تلاش برای خودشناسی و پذیرش واقعیت‌های تلخ زندگی است.

این فیلم به ویژه برای روانشناسان، دانشجویان روانشناسی و افرادی که به مطالعه و درک عمیق‌تر از روان انسان علاقه‌مندند، توصیه می‌شود. همچنین، برای مخاطبانی که به دنبال تجربه‌ای احساسی و تفکر برانگیز هستند، «حس ششم» می‌تواند گزینه‌ای مناسب باشد. با این حال، به دلیل موضوعات پیچیده و بعضاً ترسناک، ممکن است برای کودکان و افرادی که حساسیت بالایی به موضوعات ماورایی دارند، مناسب نباشد.

در نهایت، «حس ششم» با ارائه داستانی گیرا و پایان‌بندی غیرمنتظره، به یکی از آثار ماندگار در سینمای روانشناختی تبدیل شده است. این فیلم نه تنها به عنوان یک اثر سرگرم‌کننده، بلکه به عنوان منبعی برای تأمل و بررسی عمیق‌تر موضوعات روانشناختی، ارزشمند است.

به اشتراک بگذارید:
به این نوشته امتیاز دهید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به شبکه های اجتماعی باور بپیوندید